هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از گذر از ظواهر و حرکت به سوی معانی عمیق سخن میگوید. او خود را در معانی غرق میکند و از بازگشت به ظواهر بیزار است. شاعر با استفاده از استعارههایی مانند آب و شکر، آتش و زر، و کشتی و لنگر، بیان میکند که چگونه در معانی ذوب میشود تا به حقیقت برسد. او همچنین از عشق به شمس تبریزی و لشکرهای معنی سخن میگوید و خود را سرلشکر این لشکرها میداند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و استعارههای پیچیده است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. بنابراین، برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است.
غزل شمارهٔ ۱۵۹۰
چون زِ صورت بَرتَر آمد آفتاب و اَخْتَرَم
از مَعانی در مَعانی تا رَوَم من خوش تَرَم
در مَعانی گُم شُدَسْتَم همچُنین شیرینتَر است
سویِ صورت بازنایَم در دو عالَمْ نَنْگَرَم
در مَعانی میگُدازم تا شَوَم هم رنگِ او
زان که مَعنی هَمچو آب و من دَرو چون شِکَّرَم
دل نگیرد هیچ کَس را از حَیاتِ جانِ خویش
من ازین مَعنی زِ صورتْ یادْ نارَم لاجَرَم
میخُرامَم من به باغ از باغْ با رُوحانیان
چون گُلِ سُرخِ لَطیف و تازه چون نیلوفَرَم
کَشتیِ تَن را چو موجَم تَخته تَخته بِشْکَنَم
خویشتن را بِسْکُلَم چون خویشتن را لَنْگَرم
وَرْ من از سَختیِّ دلْ در کارِ خود سُستی کُنم
زود از دریا بَرآیَد شُعلههایِ آذَرَم
هَمچو زَر خندانْ خوشَم اَنْدَر میان آتشَش
زان که گَر ز آتش بَرآیَم هَمچو زَر من بِفْسُرَم
من زِ اَفْسونی چو ماری سَر نَهادم بر خَطَش
تا چه اُفْتَد ای برادر از خَطِ او بر سَرَم
من زِ صورتْ سیر گشتم آمدم سویِ صِفات
هر صِفَت گوید دَرآ این جا که بَحرِ اَخْضَرَم
چون سِکَنْدَر مُلْک دارم شَمسِ تبریزی زِ لُطف
سویِ لشِکَرهایِ مَعنی لاجَرَم سَرلشکَرَم
از مَعانی در مَعانی تا رَوَم من خوش تَرَم
در مَعانی گُم شُدَسْتَم همچُنین شیرینتَر است
سویِ صورت بازنایَم در دو عالَمْ نَنْگَرَم
در مَعانی میگُدازم تا شَوَم هم رنگِ او
زان که مَعنی هَمچو آب و من دَرو چون شِکَّرَم
دل نگیرد هیچ کَس را از حَیاتِ جانِ خویش
من ازین مَعنی زِ صورتْ یادْ نارَم لاجَرَم
میخُرامَم من به باغ از باغْ با رُوحانیان
چون گُلِ سُرخِ لَطیف و تازه چون نیلوفَرَم
کَشتیِ تَن را چو موجَم تَخته تَخته بِشْکَنَم
خویشتن را بِسْکُلَم چون خویشتن را لَنْگَرم
وَرْ من از سَختیِّ دلْ در کارِ خود سُستی کُنم
زود از دریا بَرآیَد شُعلههایِ آذَرَم
هَمچو زَر خندانْ خوشَم اَنْدَر میان آتشَش
زان که گَر ز آتش بَرآیَم هَمچو زَر من بِفْسُرَم
من زِ اَفْسونی چو ماری سَر نَهادم بر خَطَش
تا چه اُفْتَد ای برادر از خَطِ او بر سَرَم
من زِ صورتْ سیر گشتم آمدم سویِ صِفات
هر صِفَت گوید دَرآ این جا که بَحرِ اَخْضَرَم
چون سِکَنْدَر مُلْک دارم شَمسِ تبریزی زِ لُطف
سویِ لشِکَرهایِ مَعنی لاجَرَم سَرلشکَرَم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۸۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.