۳۰۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۹۳

رویِ نیکَت بَد کُند منْ نیک را بر بَد نَهَم
عاشقی بَسْ پُخته‌‌‌‌اَم این نَنگ را بر خَود نَهَم

نَنگِ عاشقْ نَنگ دارد از همه فَخْرِ جهان
نَنگ را من بر سَرِ آن عِشرتِ‌‌ بی‌حَد نَهَم

عِلْم چون چادر گُشایَد در بَرَم گیرد به لُطف
حَرف‌‌‌هایِ عِلْم را بر گَردنِ اَبْجَد نَهَم

تاجِ زَرّین چون نَهَد از عاشقی بر فَرقِ من
تَختِ خود را من بَرآرَم بر سَرِ فَرقَد نَهَم

چون در آبِ زندگانی صورتم پنهان شود
صورتِ خود را به پیشِ صورت احمد نَهَم

نامِ شَمسُ الدّین ِتبریزی چو بِنْویسم بِدانْک
شِکَّرِ دلخواه را در اِشْکَمِ کاغذ نَهَم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۹۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.