هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق الهی و دیوانگی در راه عشق سخن می‌گوید. او خود و دیگر عاشقان را به ستارگان و آوارگانی تشبیه می‌کند که در گردش به دور خورشید عشق هستند. شاعر از باده‌ی عشق و دیوانگی در راه آن می‌گوید و از عشق به عنوان نیرویی که انسان را از عقل و خرد دور می‌کند، یاد می‌کند. در پایان، او از شمس الدین تبریزی به عنوان نماد عشق و روشنایی یاد می‌کند و اعلام می‌کند که عاشقان یک‌باره‌ای هستند که تنها برای عشق زندگی می‌کنند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۵۹۴

اَیُّهَا الْعُشّاق آتش گشته چون اِسْتاره‌ایم
لاجَرَم رَقصان همه شب گِردِ آن مَهْ پاره‌ایم

تا بُوَد خورشید حاضر هست اِسْتاره سَتیر
بی رُخِ خورشیدِ ما می‌دان که ما آواره‌ایم

اَلصَّلا ای عاشقان هان اَلصّلا این کاریان
باده کاری‌‌‌‌ست این جا زان که ما این کاره‌ایم

هر سَحَر پیغامِ آن پیغامبرِ خوبان رَسَد
کَالصَّلا بیچارگان ما عاشقان را چاره‌ایم

نَعْره لَبَّیکْ لَبَّیک از همه بَرخاسته
مُصْحَفِ مَعنی تویی ما هر یکی سی پاره‌ایم

خون بَهای کُشتگانْ چون غَمْزه خونیِّ اوست
در میانِ خون خود چون طَفْلَکِ خونْ خواره‌ایم

کوهِ طور از باده‌‌‌‌اش بی‌خود شُد و بَدمَست شُد
ما چه کوهِ آهنیم؟ آخِر چه سنگِ خاره‌ایم؟

یک جو از سِرَّش نگوییم اَرْ همه جو جو شویم
گِردِ خَرمَنگاهِ چَرخْ اَرْ چه که ما سَیّاره‌ایم

هَمچو مَریَم حامله‌یْ نورِ خدایی گشته‌ایم
گَر چو عیسی بَسته این جسمِ چون گَهْواره‌ایم

از درونِ باره این عقلْ خود ما را مَجو
زان که در صَحرایِ عشقَش ما بُرونِ باره‌ایم

عشقْ دیوانه‌‌‌‌ست و ما دیوانه دیوانه‌ایم
نَفْسْ اَمّاره است و ما اَمّاره اَمّاره‌ایم

مَفْخَرِ تبریز شَمسُ الدّین تو بازآ زین سفر
بَهرِ حَق یک بارگی ما عاشقِ یک باره‌ایم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.