هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به توصیف سفر روحانی و عرفانی شاعر میپردازد. شاعر از قدمزدن در مسیر عشق و گذر از مراحل مختلف سختی و چالشها صحبت میکند. او از گذر از دریای پرخون، رها کردن فهم و عقل، و رسیدن به مقامات بالای عرفانی سخن میگوید. در نهایت، شاعر به سوی شمع شمس تبریزی، نماد عشق و روشنایی، حرکت میکند و خود را پروانهای میداند که به سوی نور میتازد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد تا بتوان آنها را به درستی درک کرد.
غزل شمارهٔ ۱۵۹۵
سَرْ قَدَم کردیم و آخِر سویِ جَیحون تاختیم
عالَمی بَرهَم زدیم و چُستْ و بیرون تاختیم
چون بُراقِ عشقِ عَرشی بود زیرِ رانِ ما
گُنبَدی کردیم و سویِ چَرخ گَردون تاختیم
عالَمِ چون را مِثالِ ذَرّهها بَرهَم زدیم
تا به پیشِ تَختِ آن سُلطانِ بیچون تاختیم
اولین مَنْزِل یکی دریایِ پُر خونْ رو نِمود
درمیانِ موجِ آن دریایِ پُرخون تاختیم
فهم و وَهْم و عقلِ انسانْ جُملگی در رَهْ بِریخت
چون که از شش حَدِّ انسانْ سَختْ اَفْزون تاختیم
چون که در سینورِ مَجنونانِ آن لیلی شُدیم
سَرکَش آمد مَرکَب و از حَدِّ مَجنون تاختیم
نَفْسِ چون قارون زِ سَعیِ ما درونِ خاک شُد
بَعد از آن مَردانه سویِ گنجِ قارون تاختیم
دشت و هامونْ روح گیرد گَر بیابد ذَرّهیی
ز آنچه ما از نورِ او در دشت و هامون تاختیم
بس صَدَفهایِ چو گوهر زیرِ سنگی کوفتیم
تا به سویِ گنجهایِ دُرِّ مَکْنون تاختیم
سویِ شمع شَمسِ تبریزی به بیشهیْ شیر جان
بوده پَروانه نَپِنْداری که اکنون تاختیم
عالَمی بَرهَم زدیم و چُستْ و بیرون تاختیم
چون بُراقِ عشقِ عَرشی بود زیرِ رانِ ما
گُنبَدی کردیم و سویِ چَرخ گَردون تاختیم
عالَمِ چون را مِثالِ ذَرّهها بَرهَم زدیم
تا به پیشِ تَختِ آن سُلطانِ بیچون تاختیم
اولین مَنْزِل یکی دریایِ پُر خونْ رو نِمود
درمیانِ موجِ آن دریایِ پُرخون تاختیم
فهم و وَهْم و عقلِ انسانْ جُملگی در رَهْ بِریخت
چون که از شش حَدِّ انسانْ سَختْ اَفْزون تاختیم
چون که در سینورِ مَجنونانِ آن لیلی شُدیم
سَرکَش آمد مَرکَب و از حَدِّ مَجنون تاختیم
نَفْسِ چون قارون زِ سَعیِ ما درونِ خاک شُد
بَعد از آن مَردانه سویِ گنجِ قارون تاختیم
دشت و هامونْ روح گیرد گَر بیابد ذَرّهیی
ز آنچه ما از نورِ او در دشت و هامون تاختیم
بس صَدَفهایِ چو گوهر زیرِ سنگی کوفتیم
تا به سویِ گنجهایِ دُرِّ مَکْنون تاختیم
سویِ شمع شَمسِ تبریزی به بیشهیْ شیر جان
بوده پَروانه نَپِنْداری که اکنون تاختیم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.