هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و وابستگی خود به معشوق سخن می‌گوید. او خود را همچون سایه‌ای می‌داند که دور نور معشوق می‌گردد و گاهی در برابر او سجده می‌کند و گاهی سرپا می‌ایستد. شاعر از دوگانگی وجود خود سخن می‌گوید و خود را گاه فرعون و گاه موسی می‌داند. او عشق را فراتر از اندیشه و عقل می‌داند و روح خود را منتظر اشارتی از معشوق می‌بیند. شاعر احساس غربت و بی‌قراری می‌کند و خود را در این جهان غریب می‌داند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۵۹۹

چون بِدیدم صُبحِ رویَت در زمان بَرخیستم
گَرم در کار آمدم موقوفِ مُطرب نیستم

هَمچو سایه در طَوافَم گِردِ نورِ آفتاب
گَهْ سُجودَش می‌کُنم گاهی به سَر می‌ایستم

گَهْ درازم گاه کوتَه هَمچو سایه پیشِ نور
جُمله فرعونم چو هستم چون نِیَم موسیسْتم

من میانِ اِصْبَعینِ حُکْمِ حَقَّم چون قَلَم
در کَفِ موسی عَصا گاهیّ و گَهْ اَفْعیستم

عشق را اندیشه نَبْوَد زان که اندیشه عَصاست
عقل را باشد عَصا یعنی که من اَعْمیسْتم

روح موقوفِ اشارتْ می‌بِنالَد هر دَمی
بر سَرِ رَهْ مُنْتَظِر موقوفِ یک آریسْتم

چون ازین جا نیستم این جا غَریبَم من غَریب
چون دَرین جا‌‌ بی‌قَرارم آخِر از جاییسْتم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.