هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از یافتن معشوق و عشق الهی سخن میگوید. او از زیبایی و جذابیت معشوق، عشق و شیدایی خود، و یافتن آرامش و معنویت در این عشق صحبت میکند. شاعر از تشبیهات و استعارات زیبا برای توصیف احساسات خود استفاده میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارات و تشبیهات پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
غزل شمارهٔ ۱۶۰۰
از شَهَنشَه شَمسِ دینْ من ساغَری را یافتم
در درونِ ساغَرش چَشمهیْ خَوری را یافتم
تابشِ سینه و بَرَت را خود ندارد چَشمْ تاب
شُکرْ ایزد را که من زین دِلْبَری را یافتم
میرِدادِ قَهْر چون ماری فرو کوبَد سَرَش
آن که گوید در دو کَوْنَش همسَری را یافتم
چون درونِ طُرّهاَش دریافتم دل را عَجَب
در درونِ مُشک رفتم عَنْبَری را یافتم
گَر بِبینی طوطیِ جانِ مرا گِردِ لَبَش
میپَرَد پَرَّکزَنان که شِکَّری را یافتم
گَر بِپُرسَندَت حکایت کُن که من بر جامِ لَعْل
عاشقی مَستی جوانی میْخوری را یافتم
گَر کسی مُنْکِر شود تو گَردنِ او را بِبَند
می کَشانَش رو سِیَه که مُنْکَری را یافتم
در میانِ طُرّهاَش رُخسارِ چون آتش بِبین
گو میانِ مُشک و عَنْبَر مِجْمَری را یافتم
چون گُشایَد لَعْل را او تا نِثارِ دُر کُند
گو که در خورشید از رَحْمَت دَری را یافتم
چون دُکانِ سَرپَزان سَرها و دلها پیشِ او
هست بیپایان در آن سَرها سَری را یافتم
چون نِگَه کردم سَرِ من بود پُر از عشقِ او
من بُرون از هر دو عالَم مَنْظَری را یافتم
من به بُرجِ ثَوْر دیدم مُنْکِرِ آن آفتاب
گاو جُستم من زِ ثَورْ و خود خَری را یافتم
من صَفِ رُستَمدلان جُستم بِدیدم شاه را
تَرکِ آن کردم چو بیصَفْ صَفْدَری را یافتم
من هَمیکَشتی سویِ تبریز رانْدم مینَرَفت
پس زِجانْ بر کَشتیِ خود لَنْگَری را یافتم
در درونِ ساغَرش چَشمهیْ خَوری را یافتم
تابشِ سینه و بَرَت را خود ندارد چَشمْ تاب
شُکرْ ایزد را که من زین دِلْبَری را یافتم
میرِدادِ قَهْر چون ماری فرو کوبَد سَرَش
آن که گوید در دو کَوْنَش همسَری را یافتم
چون درونِ طُرّهاَش دریافتم دل را عَجَب
در درونِ مُشک رفتم عَنْبَری را یافتم
گَر بِبینی طوطیِ جانِ مرا گِردِ لَبَش
میپَرَد پَرَّکزَنان که شِکَّری را یافتم
گَر بِپُرسَندَت حکایت کُن که من بر جامِ لَعْل
عاشقی مَستی جوانی میْخوری را یافتم
گَر کسی مُنْکِر شود تو گَردنِ او را بِبَند
می کَشانَش رو سِیَه که مُنْکَری را یافتم
در میانِ طُرّهاَش رُخسارِ چون آتش بِبین
گو میانِ مُشک و عَنْبَر مِجْمَری را یافتم
چون گُشایَد لَعْل را او تا نِثارِ دُر کُند
گو که در خورشید از رَحْمَت دَری را یافتم
چون دُکانِ سَرپَزان سَرها و دلها پیشِ او
هست بیپایان در آن سَرها سَری را یافتم
چون نِگَه کردم سَرِ من بود پُر از عشقِ او
من بُرون از هر دو عالَم مَنْظَری را یافتم
من به بُرجِ ثَوْر دیدم مُنْکِرِ آن آفتاب
گاو جُستم من زِ ثَورْ و خود خَری را یافتم
من صَفِ رُستَمدلان جُستم بِدیدم شاه را
تَرکِ آن کردم چو بیصَفْ صَفْدَری را یافتم
من هَمیکَشتی سویِ تبریز رانْدم مینَرَفت
پس زِجانْ بر کَشتیِ خود لَنْگَری را یافتم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.