هوش مصنوعی: این شعر به مضامینی مانند ناامیدی، عزلت‌گزینی، انتظار برای تغییر و تحول، و نقد اجتماعی می‌پردازد. شاعر از وضعیت خود و جهان اطرافش ناراضی است و امیدوار است که روزی تغییر کند. او از مفاهیمی مانند فنا، تقوا، و حیا سخن می‌گوید و به دنبال معنایی عمیق‌تر در زندگی است.
رده سنی: 18+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر، همراه با نقدهای اجتماعی پوشیده، برای درک و تجربه‌ی مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اشارات انتزاعی و نمادین نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی بیشتری دارد.

غزل شمارهٔ ۱۱۳۸

چوگوهر قطره‌ام تاکی به آب افتدکه برخیزد
زمانی‌ کاش در پای حباب افتد که برخیزد

جهانی‌گشت از نامحرمی پامال افسردن
به ‌فکر خود کسی‌ زین‌ شیخ و شاب ‌افتد که برخیزد

به اقبال فنا هم ننگ دارد فطرت از دونان
مبادا سایه‌ای در آفتاب افتد که برخیزد

ز تقوا دامن عزلت‌گرفت وخاک شد زاهد
مگر چون شور مستی درشراب افتدکه برخیزد

به‌حشر خواجه‌ مپسند ای ‌فلک غیر از زمینگری
مباد این خر مکرر در خلاب افتدکه برخیزد

فسون شیشه‌، ما را ازپری نومیدکرد آخر
به‌روی‌کس محال‌است این‌نقاب‌افتدکه برخیزد

تحمل خجلت خفت نمی‌چیند درین محفل
سپند ما چرا دراضطراب افتد که برخیزد

درپن صحرا عروج ناز هرگردی‌ست دامانی
سر ما هم به فکر آن رکاب افتد که برخیزد

حیا مشکل‌ که‌ گیرد دامن رنگ چمن‌ خیزش
چوگل هرچند این آتش در آب افتدکه برخیزد

ز لنگرداری رسم توقع آب می‌گردم
خدایا بخت‌من چندان به خواب افتدکه برخیزد

نهان در آستین یأس دارم چون سحر دستی
غبار من دعای مستجاب افتدکه برخیزد

نمو ربطی ندارد با نهال مدعا بیدل
مگر آتش ‌درین ‌دیر خراب ‌افتدکه برخیزد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.