هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس ضعف، ناتوانی و انفعال شدید شاعر است. او از بی‌حرکتی، درماندگی و عدم توانایی در تغییر شرایط خود می‌نالد. تصاویری مانند غبار ناتوان، شمع بی‌تدبیر و موجی که از گوهر برنمی‌خیزد، همگی بر این حس دلالت دارند. شاعر به نظر می‌رسد در وضعیتی از تسلیم و رضا به سر می‌برد و حتی امیدی به تغییر در آینده ندارد.
رده سنی: 18+ محتوا دارای مضامین عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر دشوار خواهد بود. همچنین لحن شعر بسیار سنگین و حاوی مفاهیم پیچیده‌ای مانند انفعال وجودی است که مناسب سنین بالاتر می‌باشد.

غزل شمارهٔ ۱۱۴۱

به این ضعفی ‌که جسم زارم از بستر نمی‌خیزد
اگر بر خاک می‌افتد نگاهم برنمی‌خیزد

غبار ناتوانم با ضعیفی بسته‌ام عهدی
همه‌گر تا فلک بالم سرم زین در نمی‌خیزد

نفس‌عمر‌ی‌ست‌از دل‌می‌کشد دامن‌چه‌نازست این
غبار از سنگ اگر خیزد به این لنگر نمی‌خیزد

به وحشت دیده‌ام جون شمع تدبیر گران‌ خوابی
کزین محفل قدم تا برندارم سر نمی‌خیزد

فسردن سخت غمخواری‌ست بیمار تعین را
قیامت گر دمد موج از سرگوهر نمی‌خیزد

به درویشی غنیمت دار عیش بی‌کلاهی را
که غیر از درد دوش وگردن از افسر نمی‌خیزد

چنین در بستر خنثی‌ که خوابانید عالم را
که‌گردی هم به نام مرد ازین ‌کشور نمی‌خیزد

ز شور مجمع امکان به بیمغزی قناعت‌کن
که چون ‌دف جز صدای پوست زین ‌چنبر نمی‌خیزد

ازین همصحبتان قطع تمنای وفا کردم
خوشم‌ کز پهلوی من پهلوی لاغر نمی‌خیزد

ز شرم ما و من دارم بهشتی در نظرکانخا
جبین گر بی‌عرق‌شد موجش ازکوثر نمی‌خیزد

خطی بر صفحهٔ‌امکان‌کشیدم ای هوس بس کن
ز چین دامن ما صورت دیگر نمی‌خیزد

به مردن نیز غرق انفعال هستی‌ام بیدل
ز خاکم تا غباری هست آب از سر نمی‌خیزد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.