هوش مصنوعی: این شعر عرفانی-فلسفی از بیدل دهلوی، به مفاهیمی مانند عشق، رنج، مرگ، فنا و عرفان می‌پردازد. شاعر با استفاده از تصاویر شاعرانه مانند آتش، شمع، خاک و پرواز، به بیان حالات درونی و رابطه‌ی انسان با هستی می‌پردازد. محور اصلی شعر، تسلیم در برابر عشق و فنا در راه آن است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر، برای درک و ارتباط با آن به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد که معمولاً از سنین نوجوانی به بعد حاصل می‌شود.

غزل شمارهٔ ۱۱۹۹

وداع سرکشی‌کن‌گر دلت راحت‌کمین باشد
چو آتش داغ شد جمعیتش نقش نگین باشد

ز مرگ ما فلک را کی غبار حزن درگیرد
ز خواب می کشان مینا چرا اندوهگین باشد

نگاهی گر رسد تا نوک مژگان مفت شوخی‌ها
در این محنت‌سرا معراج پروازت همین باشد

لب دامن نگردید آشنای حرف اشک من
چو شمعم سلک‌ گوهر وقف‌ گوش آستین باشد

گرفتاری به حدی دلنشین است اهل دولت را
که تا انگشتشان در حلقهٔ انگشترین باشد

سراغ عافیت احرام مرگم می‌کند تلقین
مگر آن ‌گوهر نایاب در زیر زمین باشد

به قدر زخم دل‌ گل می‌کند شور جنون من
پر پرواز شهرت نام را نقش نگین باشد

چه امکانست سر از حلقهٔ داغت برآوردن
سپند بزم ما را ناله هم آتش‌نشین باشد

در این معبد، فنا را مایهٔ توقیر طاعت کن
که‌ چون ‌خاکت ‌دو عالم ‌سجده ‌وقف‌ یک ‌جبین باشد

گرت شمعی‌ست دامن زن وگر کشتی‌ست برق افکن
محبت جز فنای ما نمی‌خواهد یقین باشد

اشارت می‌کند بیدل خط طرف بناگوشش
که ‌هرجا جلوه ی ‌صبحی‌ست ‌شامش‌ در کمین باشد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.