هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از بیدل دهلوی، بیانگر درد و شوق عاشقانه، حیرت و تحیر در برابر معشوق و جستجوی معنوی است. شاعر از دل پریشان، عمری پر از رنج و عشق، و آرزوی قربان شدن برای معشوق سخن می‌گوید. همچنین، مفاهیمی مانند عرفان، هستی‌شناسی و تقدیس معشوق در آن دیده می‌شود.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارند.

غزل شمارهٔ ۱۲۰۰

جمعیت از آن دل‌که پریشان تو باشد
معموری آن شوق که وبران تو باشد

عمری‌ست دل خون شده بیتاب ‌گدازی‌ست
یارب شود آیینه و حیران تو باشد

صد چرخ توان ریخت ز پرواز غبارم
آن روزکه در سایهٔ دامان تو باشد

داغم‌که چرا پیکر من سایه نگردید
تا در قدم سرو خرامان تو باشد

عشاق بهار چمنستان خیالند
پوشیدگی آیینه عریان تو باشد

هر نقش قدم خمکده عالم نازیست
هرجا اثر لغزش مستان تو باشد

نظاره ز کونین به کونین نپرداخت
پیداست که حیران تو حیران تو باشد

مپسند که دل در تپش یأس بمیرد
قربان تو قربان تو قربان تو باشد

سر جوش تبسمکده ناز بهار است
چینی‌که شکن‌پرور دامان تو باشد

در دل تپشی می خلد از شبههٔ هستی
یارب‌که نفس جنبش مژگان تو باشد

بیدل سخنت نیست جز انشای تحیر
کو آینه تا صفحهٔ دیوان تو باشد
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.