هوش مصنوعی: این متن یک شعر عاشقانه است که در آن شاعر به عشق عمیق خود به معشوق اشاره می‌کند و بیان می‌کند که جز عشق به معشوق، هیچ چیز دیگری برایش اهمیت ندارد. او از هر چیزی که به معشوق مربوط نباشد، دوری می‌کند و تمام وجودش را وقف عشق به معشوق کرده است. شاعر همچنین از وابستگی کامل خود به معشوق و بی‌نیازی از هر چیز دیگر سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعر کلاسیک ممکن است برای سنین پایین‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۶۱۰

مَنَم آن عاشقِ عشقت که جُز این کار ندارم
که بر آن کَس که نه عاشق به جُز اِنْکار ندارم

دلِ غیرِ تو نَجویَم سویِ غیرِ تو نَپویَم
گُلِ هر باغ نَبویَم سَرِ هر خار ندارم

به تو آوردم ایمان دلِ من گشت مُسلمان
به تو دل گفت که ای جان چو تو دِلْدار ندارم

چو تویی چَشم و زَبانَم دو نَبینم دو نَخوانم
جُزِیک جان که تویی آن به کَس اِقْرار ندارم

چو من از شَهْدِ تو نوشَم زِچه رو سِرکه فُروشَم
جِهَتِ رِزْق چه کوشم نه که اِدْرار ندارم

زِ شِکَربورهٔ سُلطان نه زِ مِهْمانیِ شیطان
بِخورم سیر بَرین خوان سَرِ ناهار ندارم

نخورم غَم نخورم غَم زِریاضَت نَزَنَم دَم
رُخِ چون زَرْ بِنِگَر گَرْ زَرِ بسیار ندارم

نخورد خسروِ دلْ غَم مَگَر اِلّا غَمِ شیرین
به چه دل غَم خورَم آخِر دلِ غَم­خوار ندارم

پِیِ هر خایِف و ایمِن کُنَمی شرحْ وَلیکِن
زِ سُخَن گفتنِ باطن دلِ گفتار ندارم

تو که بی­داغِ جُنونی خَبَری گوی که چونی؟
که من از چون و چگونه دِگَر آثار ندارم

چو زِ تبریز بَرآمَد مَهِ شَمسُ الْحَق و دینم
سَرِ این ماهِ شَبِستانِ سِپَهدار ندارم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۰۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.