هوش مصنوعی: این شعر از بیدل دهلوی، شاعر سبک هندی، با تصاویر و استعاره‌های پیچیده، حالات روحی شاعر را در مواجهه با عشق، ناامیدی، و رنج‌های زندگی بیان می‌کند. شاعر از بهار و زیبایی‌های آن سخن می‌گوید، اما در عین حال از درد عشق و دوری معشوق شکوه می‌کند. او از خاموشی، یأس، و حیرت در برابر دنیای رنگارنگ می‌گوید و در نهایت به آرامشی نسبی پس از پذیرش رنج‌ها می‌رسد.
رده سنی: 16+ متن از نظر زبانی و مفهومی پیچیده است و درک کامل آن نیاز به آشنایی با ادبیات کهن فارسی و سبک هندی دارد. همچنین، مضامین عمیق عرفانی و عاشقانه ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۱۲۸۵

گل به سر، جام به کف‌، آن چمن‌ آیین آمد
میکشان مژده‌، بهار آمد و رنگین آمد

طبعم از دست زبان‌سوز تبی داشت چو شمع
عاقبت خامشی‌ام بر سر بالین آمد

نخل‌ گلزار محبت ثمر عیش نداد
مصرع آه همان یأس مضامین آمد

حیرتم بی‌اثر از انجمن عالم رنگ
همچو آیینه ز صورتکدهٔ چین آمد

حاصل این چمن از سودن دستم‌ گل‌ کرد
به‌ کف از آبله‌ام دامن‌ گلچین آمد

هیچکس از غم اسباب نیامد بیرون
بار نابستهٔ این قافله سنگین آمد

چه خیالست سر از خواب گران برداریم
پهلوی ما چو گهر در ته‌‌ی بالین آمد

چون نفس سر به خط وحشت دل می‌تازیم
جاده در دامن این دشت همان چین آمد

باز بی‌روی تو در فصل جنون جوش بهار
سایهٔ گل به سرم پنجهٔ شاهین آمد

خون به‌ دل‌، خاک‌ به‌ سر، آه به‌ لب‌، اشک به چشم
بی‌جمال تو چه‌ها بر من مسکین آمد

بیدل آسوده‌تر از موج گهر خاک شدیم
رفتن از خویش چه مقدار به تمکین آمد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.