هوش مصنوعی: این متن شعری است که احساسات غم‌انگیز و حسرت‌آمیز شاعر را پس از رفتن معشوق و باقی ماندن خاطرات و رنج‌های عشق بیان می‌کند. شاعر از دوری یار، حسرت گذشته، و ناامیدی از تسلی یافتن سخن می‌گوید و از عناصری مانند گل، بهار، و آینه به‌عنوان نمادهایی از زیبایی‌های از دست رفته استفاده می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاطفی عمیق و پیچیده است که درک آن ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی و حسرت نیاز به تجربه‌ی زندگی بیشتری برای درک کامل دارند.

غزل شمارهٔ ۱۲۹۳

دلدار رفت و دیده به حیرت دچار ماند
با ما نشان برگ گلی زان بهار ماند

خمیازه سنج تهمت عیش رمیده‌ایم
می آنقدر نبود که رنج خمار ماند

از برگ‌گل درین چمن وحشت آبیار
خواهد پری ز طایر رنگ بهار ماند

یاسم نداد رخصت اظهار ناله‌ای
چندن شکست دل‌ که نفس در غبار ماند

آگاهیم سراغ تسلی نمی‌دهد
از جوهر آب آینه‌ام موجدار ماند

غفلت به نازبالش‌ گل داد تکیه‌ام
پای به خواب رفتهٔ من در نگار ماند

آنجا که من ز دست نفس عجز می‌کشم
دست هر!ر سنگ به زیر شرار ماند

باید به فرصت طربم خون‌ گریستن
تمثال رفت وآینه تهمت شکار ماند

یعقوب‌وار چشم سفیدی شکوفه‌کرد
با من همین‌ گل از چمن انتظار ماند

بیدل از آن بهار که توفان جلوه داشت
رنگم شکست و آینه‌ای در کنار ماند
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۹۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.