هوش مصنوعی:
این شعر بیانگر احساسات عمیق و اندوهگین شاعر است که از گذر زمان، ناپایداری دنیا، و رنجهای انسانی سخن میگوید. تصاویری مانند اشک چکیده، چمن وحشتزده، و جهان رنگپریده، حس غم و ناپایداری را منتقل میکنند. شاعر از عیبهای خود، شکستها، و ناتوانیهای انسان نیز یاد میکند و در نهایت به قناعت و پذیرش تقدیر اشاره دارد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی، همراه با تصاویر غمگین و پیچیده، ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار یا سنگین باشد. درک کامل این شعر نیاز به تجربه و شناخت بیشتری از زندگی و ادبیات دارد.
غزل شمارهٔ ۱۳۰۶
ز بعد ما نه غزل نی قصیده میماند
ز خامهها دو سه اشک چکیده میماند
چمن به خاطر وحشت رسیده میماند
بساط غنچه به دامان چیده میماند
ثبات عیش که دارد که چون پر طاووس
جهان به شوخی رنگ پریده میماند
شرار ثابت و سیاره دام فرصت کیست
فلک به کاغذ آتش رسیده میماند
کجا بریم غبار جنونکه صحرا هم
ز گردباد به دامان چیده میماند
ز غنچهٔ دل بلبل سراغ پیکان گیر
که شاخ گل به کمان کشیده میماند
بغیر عیب خودم زین چمن نماند به یاد
گلی که میدمد از خود به دیده میماند
قدح به بزم تو یارب سر بریدهٔ کیست
که شیشه هم بهگلوی بریده میماند
غرور آینهٔ خجلت است پیران را
کمان ز سرکشی خود خمیده میماند
هجوم فیض در آغوش ناتوانیهاست
شکست رنگ به صبح دمیده میماند
در این چمن به چه وحشت شکستهای دامن
که میروی تو و رنگ پریده میماند
به نام محض قناعت کن از نشان عدم
دهان یار به حرف شنیده میماند
ز سینه گر نفسی بیتو میکشد بیدل
به دود از دل آتشکشیده میماند
ز خامهها دو سه اشک چکیده میماند
چمن به خاطر وحشت رسیده میماند
بساط غنچه به دامان چیده میماند
ثبات عیش که دارد که چون پر طاووس
جهان به شوخی رنگ پریده میماند
شرار ثابت و سیاره دام فرصت کیست
فلک به کاغذ آتش رسیده میماند
کجا بریم غبار جنونکه صحرا هم
ز گردباد به دامان چیده میماند
ز غنچهٔ دل بلبل سراغ پیکان گیر
که شاخ گل به کمان کشیده میماند
بغیر عیب خودم زین چمن نماند به یاد
گلی که میدمد از خود به دیده میماند
قدح به بزم تو یارب سر بریدهٔ کیست
که شیشه هم بهگلوی بریده میماند
غرور آینهٔ خجلت است پیران را
کمان ز سرکشی خود خمیده میماند
هجوم فیض در آغوش ناتوانیهاست
شکست رنگ به صبح دمیده میماند
در این چمن به چه وحشت شکستهای دامن
که میروی تو و رنگ پریده میماند
به نام محض قناعت کن از نشان عدم
دهان یار به حرف شنیده میماند
ز سینه گر نفسی بیتو میکشد بیدل
به دود از دل آتشکشیده میماند
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.