هوش مصنوعی:
این شعر به بیان احساسات عمیق و دردهای درونی انسان میپردازد. شاعر از غمها، ناامیدیها، رنجها و حسرتهای زندگی سخن میگوید و با استفاده از تصاویر شاعرانه مانند غنچه، سرو، بلبل، گل و خار، حالات روحی خود را به تصویر میکشد. شعر پر از حس اندوه، یأس و حیرت است و در نهایت به ناامیدی و رنجهای بیپایان انسان اشاره میکند.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. محتوای غمگین و یأسآلود شعر نیز برای گروههای سنی پایینتر مناسب نیست.
غزل شمارهٔ ۱۳۰۷
نه غنچه سر به گریبان کشیده میماند
ز سایه سرو هم اینجا خمیده میماند
زمین و زلزله،گردون و صد جنون گردش
در این دو ورطه کسی آرمیده میماند
ز بلبل و گل این باغ تا دهند سراغ
پر شکسته و رنگ پریده میماند
ز یأس، شیشهٔ رشکی مگر زنیم به سنگ
وگرنه صبح طرب نادمیده میماند
خیال نشتر مژگان کیست در گلشن
که شاخگل به رک خونکشیده میماند
به دور زلف تو گیسوی مهوشان یکسر
به نارسایی تاک بریده میماند
چو گل به ذوق هوس هرزهخند نتوان بود
شکفتگی به دهان دریده میماند
خیال کینه به دل گر همه سر موییست
به صد قیامت خار خلیده میماند
طراوت من و مایی که مایهاش نفس است
به خونی از رگ بسمل چکیده میماند
گداخت حیرتم از نارسایی اشکی
که آب میشود و محو دیده میماند
ز بسکه رشتهٔ ساز نفس گسیخته است
نشاط دل به نوای رمیده میماند
غنیمت است دمی چند مشق ناله کنیم
قفس به صفحهٔ مسطر کشیده میماند
به هرچه وانگری سربه دامن خاک است
جهان به اشک ز مژگان چکیده میماند
حیا نخواست خیالش به دل نقاب درد
که داغ حسرت بیدل به دیده میماند
ز سایه سرو هم اینجا خمیده میماند
زمین و زلزله،گردون و صد جنون گردش
در این دو ورطه کسی آرمیده میماند
ز بلبل و گل این باغ تا دهند سراغ
پر شکسته و رنگ پریده میماند
ز یأس، شیشهٔ رشکی مگر زنیم به سنگ
وگرنه صبح طرب نادمیده میماند
خیال نشتر مژگان کیست در گلشن
که شاخگل به رک خونکشیده میماند
به دور زلف تو گیسوی مهوشان یکسر
به نارسایی تاک بریده میماند
چو گل به ذوق هوس هرزهخند نتوان بود
شکفتگی به دهان دریده میماند
خیال کینه به دل گر همه سر موییست
به صد قیامت خار خلیده میماند
طراوت من و مایی که مایهاش نفس است
به خونی از رگ بسمل چکیده میماند
گداخت حیرتم از نارسایی اشکی
که آب میشود و محو دیده میماند
ز بسکه رشتهٔ ساز نفس گسیخته است
نشاط دل به نوای رمیده میماند
غنیمت است دمی چند مشق ناله کنیم
قفس به صفحهٔ مسطر کشیده میماند
به هرچه وانگری سربه دامن خاک است
جهان به اشک ز مژگان چکیده میماند
حیا نخواست خیالش به دل نقاب درد
که داغ حسرت بیدل به دیده میماند
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.