۴۰۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۱۷

بُتِ بی­‌نَقْش و نِگارم جُزِتو یار ندارم
تویی آرامِ دلِ من مَبَر ای دوست قَرارم

زِجَفایِ تو حَزینم جُزِعشقت نَگُزینم
هَوَسی نیست جُز اینم جُز ازین کار ندارم

تو به رُخسارْ چو ماهی چه لَطیفیّ و چه شاهی
تو مرا پُشت و پناهی زِتو آراسته کارم

جُزِعشقَت نَپَذیرم جُزِزُلفِ تو نگیرم
که دَرین عَهد چو تیرم که برین چَنگْ چو تارم

تَنِ ما را همه جان کُن همه را گوهرِ کان کُن
زِ طَرَب چَشمه رَوان کُن به سویِ باغ و بهارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.