هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از بیدل، بیانگر درد و حسرت عاشق است که در آرزوی وصال معشوق، به جای آن آیینه‌ای به دست می‌آورد که درد و رنجش را نشان می‌دهد. شاعر از ناکامی‌ها، رنج‌ها و تلاش‌های بی‌ثمرش می‌گوید و سرنوشت محتوم خود را می‌ستاید.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های پیچیده، و لحن حزن‌آلود شعر، درک کامل آن را برای مخاطبان جوان‌تر دشوار می‌سازد.

غزل شمارهٔ ۱۳۷۲

حسرت زلف توام بود شکستم دادند
وصل می‌خواستم آیینه به دستم دادند

بیخود شیوهٔ نازم که به یک ساغر رنگ
نُه فلک گردش از آن نرگس مستم دادند

دل خون‌ گشته‌ که آیینهٔ درد است امروز
حیرتی بود که در روز الستم دادند

صد چمن جلوه ببالد زغبارم تا حشر
گه به جولان تویی رنگ شکستم دادند

فال جولان چه زنم قطرهٔ ‌گوهر شده‌ام
آنقدر جهد که یک آبله بستم دادند

بهر تسلیم غبار به هوا رفتهٔ من
سجده‌ کم نیست به هرجاکه نشستم دادند

چه توان ‌کرد که در قافلهٔ عرض نیاز
جرس آهنگ دل ناله‌پرستم دادند

نه فلک دایرهٔ مرکزتسلیم من است
دستگاه عجب از همت پستم دادند

ناوک همتم از جوشن اسباب‌گذشت
به تغافل چقدر صافی شستم دادند

بیدل از قسمت تشریف ازل هیچ مپرس
اینقدر دامن آلوده که هستم دادند
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.