هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق و جمال معشوق سخن می‌گوید و از تلاش‌های خود برای پوشاندن رازهای عشق و مستی می‌گوید. او از عشق به عنوان یک نیروی قدرتمند و جاودانه یاد می‌کند و از زیبایی‌های طبیعت و فصل بهار به عنوان نمادهایی از عشق و تجدید حیات استفاده می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد.

غزل شمارهٔ ۱۶۲۴

خَبَری اگر شنیدی زِ جَمال و حُسنِ یارم
سَرِمَست گفته باشد من ازین خَبَر ندارم

شب و روز می­‌بِکوشَم که برهنه را بِپوشَم
نه چُنان دُکان فروشم که دُکانِ نو بَرآرَم

عَلَمی به دستِ مَستی دوهزار مَست با وِیْ
به میانِ شهر گَردان که خُمارِ شهریارم

به چه میخ بَندم آن را که فُقاع ازو گُشایَد؟
چه شکار گیرم آن­جا که شکارِ آن شکارم؟

دُهُلی بدین عظیمی به گِلیم دَرنگُنجَد
فَر و نورِ مَهْ بگوید که من اَنْدَرین غُبارم

به سَرِ مَناره اُشتُر رَوَد و فَغان بَرآرَد
که نَهان شُدم من این­جا مَکُنید آشکارم

شُتر است مَردِ عاشق سَرِ آن مَناره عشق است
که مَناره­‌هاست فانی وَابَدی­‌ست این مَنارم

تو پیازهایِ گُل را به تَکِ زمین نَهان کُن
به بهار سَر بَرآرَد که من آن قَمَرعِذارم

سَرِ خُنْبِ چون گُشادی بِرَسان وَظیفه­‌ها را
به میانِ دورِ ما آ که غُلامِ این دَوارم

پِیِ جَیبِ توست این­جا همه جَیب­ها دِریده
پِیِ سیبِ توست ای جان که چو بَرگِ بی­قَرارم

همه را به لُطفْ جان کُن همه را زِ سَر جوان کُن
به شَرابِ اختیاری که رُبایَد اختیارم

همه پَرده‌­ها بِدَرّان دلِ بَسته را بِپَرّان
هَله ای تو اصلِ اَصلَم به تو است هم مَطارم

به خدا که روزِ نیکو زِبِگَه پَدید باشد
که دَرآیَد آفتابش به وصالْ در کِنارم

تو خَموش تا قَرَنْفُل بِکُند حِکایَتِ گُل
بَرِ شاهِدانِ گُلْشَن چو رَسید نوبهارم
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۲۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.