هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و شیفتگی خود به معشوق سخن می‌گوید. او خود را مست بخشایش معشوق و فدای او می‌داند. شاعر از دیوانگی و ساده‌دلی خود در این عشق یاد می‌کند و از ترس و اضطراب ناشی از این احساسات سخن می‌گوید. او همچنین به نور و جلال معشوق اشاره می‌کند و خود را در برابر این جلال کوچک و زار می‌بیند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عشقی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌های زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۶۲۸

دیده از خَلْق بِبَستم چو جَمالَش دیدم
مَستِ بَخشایش او گشتم و جانْ بَخشیدم

جِهَتِ مُهرِ سُلَیمان همه‌تَن موم شُدم
وَزْپِیِ نور شدن مومِ مرا مالیدم

رایِ او دیدم و رایِ کَژِ خود اَفکندم
نایِ او گشتم و هم بر لبِ او نالیدم

او به دستِ من و کورانه به دستَش جُستم
من به دستِ وِیْ و از بی­‌خَبَران پُرسیدم

ساده­‌دِل بودم و یا مَست و یا دیوانه
تَرس تَرسان زِ رَزِ خویشْ هَمی‌دُزدیدم

از رَهِ رَخْنه چو دُزدان به رَزِ خود رفتم
هَمچو دُزدان سَمَن از گُلْشَنِ خود می‌چیدم

بس کُن و رازِ مرا بر سَرِ انگشت مَپیچ
که من از پَنجهٔ پیچِ تو بَسی پیچیدم

شَمسِ تبریز که نورِ مَهْ و اَخْتَر هم ازوست
گرچه زارم زِ غَمَش هَمچو هِلالِ عیدم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.