هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او بیان می‌کند که حتی اگر معشوقش به او آسیب برساند یا از او دور شود، باز هم عشقش را تحمل می‌کند و برای رسیدن به او هر سختی را می‌پذیرد. شاعر همچنین از دردها و رنج‌های عشق و جدایی می‌گوید و نشان می‌دهد که حاضر است برای عشقش هر چیزی را تحمل کند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌تر شعر کلاسیک فارسی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل می‌شود.

غزل شمارهٔ ۱۶۳۰

گَر مرا خار زَنَد آن گُلِ خندانْ بِکَشَم
وَرْ لَبَش جَور کُند از بُنِ دَندان بِکَشَم

وَرْ بسوزد دلِ مسکینِ مرا هَمچو سِپَند
پای­کوبان شَوَم و سوزِ سِپَندان بِکَشَم

گَر سَرِ زُلفِ چو چوگانْش مرا دور کُند
همچُنین سَجده کُنان تا بُنِ میدان بِکَشَم

لَعْل در کوه بُوَد گوهر در قُلْزُمِ تَلْخ
از پِیِ لَعْل و گُهَر این بِخوَرمْ آن بِکَشَم

این نبودست و نباشد که من از طَنْز و گِزاف
گُهَر از رَه بِبَرَم لَعْلِ بَدَخشان بِکَشَم

رُخَم از خونِ جِگَر صُدْرهٔ اَطْلَس پوشید
چه شود گَر زِ خَطا خِلْعَتِ سُلطان بِکَشَم؟

من چو در سایهٔ آن زُلفِ پَریشان جَمعَم
لازمم نیست که من راهِ پَریشان بِکَشَم

هَمرهانَم همه رفتند سویِ رَه‌­زنِ دل
بِگُشایید رَهَم تا سویِ ایشان بِکَشَم

گَر کسی قِصّه کُند بارکَشی مَجنونی
از درونْ نَعْره زَنَد دلْ که دو چندان بِکَشَم

وَرْ به زندان بَرَدَم یوسُفِ من بی­‌گُنَهی
هَمچو یوسُف بِرَوَم وحشتِ زندان بِکَشَم

گَر دِلَم سَر کَشَد از دَردِ تو جانْ سیر شود
جان و دل تا بِرَوَد بی­‌دل و بی­‌جان بِکَشَم

شور و شَر در دو جهان اُفْتَد از عَنْبَر و مُشک
چون که من دامَنِ مُشکینِ تو پنهان بِکَشَم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.