هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق به میکده و باده‌ی جان سخن می‌گوید. او از ساقی می‌خواهد که باده‌ی شادی را بگشاید و از رنج سفر دور و دراز رهایی یابد. شاعر به فلسفه و فلسفه‌بافی نیز اشاره می‌کند و آن را در برابر عشق و مستی بی‌ارزش می‌داند. او خود و همراهانش را افرادی می‌داند که از زندگی ساده و مادی فراتر رفته‌اند و به دنبال لذت‌های عمیق‌تر هستند.
رده سنی: 18+ این متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به مصرف باده و مستی ممکن است برای سنین پایین‌تر مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۱۶۳۱

دَر فروبَند که ما عاشقِ این میکده‌­ایم
دَردِه آن بادهٔ جان را که سَبُ‌ک­دل شُده‌­ایم

بَرجِه ای ساقیِ چالاک میان را بَربَند
به خدا کَزْ سَفَرِ دور و دراز آمده­‌ایم

بَرگُشا مَشکِ طَرّب را که زِ رَشکِ کَفِ تو
از کَفِ زُهره به صد لابه قَدَح نَسْتَده­‌ایم

دَر فروبَند و زِ رَحْمَت دَرِ پنهان بِگُشا
چارهٔ رَطْلِ گِران کُن که همه میْ زده­‌ایم

زان سَبو غُسلِ قیامَت بِدِه از وَسوَسه‌­ام
به حَقِ آن کِه زِ آغازْ حَریفان بُدِه‌­ایم

ما همه خُفته تو بر ما لَگَدی چند زدی
بَرجَهیدیم خُمارانه دَرین عَربَده­‌ایم

گَر عَلَی الرّیقْ تو را باده‌­دِهی قاعده نیست
هین بِدِه ما مَلَکُ الْمَوْتِ چُنین قاعده‌­ایم

فلسفی زین بِخورَد فلسفه‌­اَش غَرق شود
که گُمان داشت که ما زان عِلَلِ فاسده‌ایم

آن نَهنگیم که دریا بَرِ ما یک قَدَح است
ما نه مَردانِ ثَرید و عَدَس و مایِدِه‌­ایم

هَله خاموش کُن و فایده و فَضْل بِهِل
که زِ فَضْله­‌یْ قَدَحَت فایدهٔ فایده­‌ایم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.