۳۴۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۴۰

گَر تو خواهی که تو را بی­‌کَس و تنها نکُنم
وامِقَت باشم هر لحظه و عَذْرا نکُنم

این تَعَلُّق به تو دارد سَرِرِشته مَگُذار
کَژْ مَباز ای کَژِ کَژْباز مَکُنْ تا نکُنم

گفته‌­یی جان دَهَمَت نانِ جوین می‌نَدَهی
بی‌­خَبَر دانی‌­اَم اَرْ هیچ مُکافا نکُنم

گوشِ تو تا بِنَمالَم نگُشایَد چَشمَت
دَهَمَت بیم مُباراتِ تو امّا نکُنم

مُتَفَرِّق شود اَجْزایِ تو هنگامِ اجَل
تو گمان برده که جمعیّتِ اجزا نکُنم

مُنشِئِ روز و شَبَم نیست شود هست کُنم
پس چرا روزِ تو را عاقِبَت اِنْشا نکُنم؟

هر دَمی حَشْرِ نُوَسْتَت زِ تَرَح تا به فَرَح
پس چرا صَبرِ تو را شُکرِ شِکَرخا نکُنم؟

هر کسی عاشقِ کاری زِ تَقاضایِ من است
پس چه شُد کارِ جَزا را که تَقاضا نکُنم؟

تا زِ زِهدانِ جهانْ هَمچو جَنینَت نَبُرَم
در جهانِ خِرَد و عقلْ تو را جا نکُنم

گُلْشَنِ عقل و خِرَد پُرگُل و ریحانِ طَری‌ست
چَشمْ بَستی به ستیزه که تماشا نکُنم

طَبْلِ بازِ شَهَم ای باز بَرین بانگ بیا
پیش از آن که بِرَوَم نَظْمِ غَزَل­‌ها نکُنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.