۳۱۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۴۱

من چو در گورْ درون خُفته هَمی فَرسایَم
چو بیایی به زیارت سَره بیرون آیم

نَفْخِ صورِ مَنی و مَحْشَرِ من پس چه کُنم؟
مُرده و زنده بدان­جا که تویی آن­جایم

مَثَلِ نایْ جَمادیم و خَمُش بی­لبِ تو
چه نَواها زَنَم آن دَم که دَمی در نایَم

نِیِ مِسکینِ تو با شِکَّرِلب خو کرده‌ست
یاد کُن از منِ مِسکین که تو را می‌­پایَم

چون نیابم مَهِ رویَت سَرِ خود می­‌بَندم
چون نیابَم لبِ نوشَت کَفِ خود می‌خایَم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.