هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از افتادن از آسمان به زمین و گوش دادن به موسیقی طرب‌انگیز سخن می‌گوید. او از دل رنجور خود و نوای طنبور می‌گوید که دل‌های پاره‌پاره را به خود جذب کرده است. شاعر از مستی در خرابات و ناشناختن کوی دیگر سخن می‌گوید و از ساقی می‌خواهد که جام شراب بدهد تا همه را یکی کند. او از عجایب بو و لطافت باده می‌گوید و از مستی و طرب و فنای در راه دوست سخن می‌راند. در پایان، شاعر از عروسی و دامادی سخن می‌گوید و خواستار سکوت و آرامش است.
رده سنی: 18+ محتوا شامل مفاهیم عرفانی و استعاره‌های مربوط به شراب و مستی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، مفاهیم عمیق عشق و فنای در راه دوست نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۱۶۴۲

ساقیا ما زِ ثُریّا به زمین افُتادیم
گوشِ خود بر دَمِ شش­تایِ طَرَب بِنْهادیم

دلِ رَنْجور به طُنْبور نَوایی دارد
دلِ صد پارهٔ خود را به نَوایَش دادیم

به خَرابات بُدَستیم از آن رو مَستیم
کویِ دیگر نَشِناسیم دَرین کو زادیم

ساقیا زین همه بُگْذر بِدِه آن جامِ شَراب
همه را جُمله یکی کُن که دَرین اَفْرادیم

همه را غَرق کُن و باز رَهان زین اَعْداد
مَزه­یی بَخش که ما بی­مَزهٔ اَعْدادیم

دلِ ما یافت از این باده عَجایب بویی
لاجَرَم از دَمِ این باده لَطیف اَوْرادیم

از بُرون خستهٔ یاریم و درونْ رُستهٔ یار
لاجَرَم مَست و طَرَبناک و قَوی بُنیادیم

همه مَستیم و خَرابیم و فَنایِ رَهِ دوست
در خَراباتِ فَنا عاقلهٔ ایجادیم

هَله خاموش بیارام عروسی داریم
هله گِردَک بِنِشینیم که ما دامادیم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.