۴۸۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۴۸

ساقیا عَربده کردیم که در جنگ شویم
میِ گُلْرنگ بِدِه تا همه یک‌رنگ شویم

صورتِ لُطفِ سَقَی اللّه تویی در دو جهان
رُخِ مَیْ‌رنگ نِما تا هَمِگان دَنگ شویم

باده مَنسوخ شود چون به صِفَت باده شویم
بَنگ مَنسوخ شود چون هَمِگی بَنگ شویم

هین که اندیشه و غَمْ پَهْلویِ ما خانه گرفت
باده دِهْ تا که ازو ما به دو فَرسنگ شویم

مُطربا بَهرِ خدا زَخْمهٔ مَستانه بِزَن
تا زِ زَخْمه‌یْ خوشِ تو، ساخته چون چَنگ شویم

مَجْلِسِ قیصرِ روم است بِدِه صَیقلِ دل
تا که چون آیِنِهٔ جانْ همه بی‌زنگ شویم

یک جهانْ تَنگ‌دل و ما زِ فَراخیِّ نَشاط
یک نَفَس عاشقِ آنیم که دلْ‌تنگ شویم

دشمنِ عقل کِه دیده‌ست کَزْ آمیزشِ او
همه عقل و همه عِلْم و همه فَرهنگ شویم

شَمسِ تبریز چو در باغِ صَفا رو بِنِمود
زود در گَردنِ عشقَش همه آونگ شویم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.