۳۸۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۵۶

هم به دَرد این دَرد را دَرمان کُنم
هم به صبر این کار را آسان کُنم

یا بَرآرَم پایِ جان زین آب و گِل
یا دل و جانْ وَقفِ دِلْداران کُنم

داغِ پَروانه سْتَم از شمعِ اَلَست
خِدمَتِ شمعِ همان سُلطان کُنم

عشقْ مهمان شُد بَرِ این سوخته
یک دلی دارم پِی‌‌اش قُربان کُنم

نَفْس اگر چون گُربه گوید که مَیاو
گُربه وارش من دَرین اَنْبان کُنم

از مَلولی هر کِه گَردانَد سَری
دَرکَشَم در چَرخَش و گَردان کُنم

آن مَلولی دُنْبَلِ‌ بی‌عشقی است
جانِ او را عاشقِ ایشان کُنم

عاشقی چِبْوَد کَمالِ تشنگی
پس بیانِ چَشمهٔ حیوان کُنم

من نگویم شَرحِ او خامُش کُنم
آنچه اَنْدَر شَرحْ نایَد آن کُنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.