۳۱۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹

منم که یافته ام ذوق صحبت غم را
به صبح عید دهم وعده ی شام ماتم را

ز لاف صبر بسی نادمیم، طعنه مزن
مروت که ملامت بلاست ملزم را

به لذت ابد ار زنم او دلا مژده
که داد بی اثری انفعال مرهم را

هوای باغ محبت به غایتی گرم است
که هیچ سبزه ندیده است روی شبنم را

قبول عشق عنانم گرفت عرفی برد
به خلوتی که تصور نبود محرم را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.