۳۱۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۵

صد شکر کز اقبال غم و لشکر آفت
در مملکت عشق نشینم به خلافت

هر چند که در خورد جمالت نظری نیست
حیف است که پنهان بود آن حسن لطافت

تا دختر رز دست در آغوش برقصید
گو محتسب شهر مکن ترک ملامت

هر چند که شمشیر به بیگانه نراند
بر حوصله ی عشق بکش تیغ ظرافت

آلودگی از دهنم دور نگردد
گر چشمه ی کوثر کنمش صرف نظافت

در عشق چه یک گام و چه صد مرحله، عرفی
تا شوق نباشد نشود طی مسافت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.