۳۱۰ بار خوانده شده
مراد و خضر عنان گیر باید از چپ و راست
که کج روی نکنم ور نه عزم راه خطاست
عجب که باورم آید از راه اندیشی
که آفتاب قیامت ز سایه ی طوبی است
به ملک صدق گنه را به عفو دشمنی است
جزاء جرم در این خطه جزو کاه رباست
به میوه ای که رسد دست امیدوارم کن
که دست کوته و شاخ بلند دام بلاست
ز بس که نور جمالش ز پرده می جوشد
نیافتم که نقابش حریر و باد صباست
از آن من گردیدند طایران حرم
که هر آن نوا که شنیدم شناختم که کجاست
جوی در وجود خود از مردمی نیابم هیچ
عرق ز ناصیه بیرون جهد که شرم کجاست
به آدمی ی فرومایه دل مبند عرفی
که این متاع زبون بازمانده ی یغماست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
که کج روی نکنم ور نه عزم راه خطاست
عجب که باورم آید از راه اندیشی
که آفتاب قیامت ز سایه ی طوبی است
به ملک صدق گنه را به عفو دشمنی است
جزاء جرم در این خطه جزو کاه رباست
به میوه ای که رسد دست امیدوارم کن
که دست کوته و شاخ بلند دام بلاست
ز بس که نور جمالش ز پرده می جوشد
نیافتم که نقابش حریر و باد صباست
از آن من گردیدند طایران حرم
که هر آن نوا که شنیدم شناختم که کجاست
جوی در وجود خود از مردمی نیابم هیچ
عرق ز ناصیه بیرون جهد که شرم کجاست
به آدمی ی فرومایه دل مبند عرفی
که این متاع زبون بازمانده ی یغماست
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.