۳۲۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۲

صد فوج عشوه از نظر من گذشته است
تا شهسوار عشوه گر من گذشته است

چون نگذرد به جور که از راه تجربه
بر ناله های بی اثر من گذشته است

بیچاره عافیت که ز وی تا بریده ام
عمرش به جستن خبر من گذشته است

شادی به دستگیری من آمد، مرا نیافت
صد تیره آب غم ز سر من گذشته است

هر جا که بگذرم به طلب نقش پای غم
کان فتنه خوی بر اثر من گذشته است

عرفی ببزم قدس بر آن نظم گوهرش
کانجا حکایت از نظر من گذشته است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.