۳۲۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۸

هر گاه که از مهر به کین میل تو بیش است
اول نمک سینه ی ما باش که ریش است

معشوق در آغوش و مرا آیینه در کف
از بس که دلم شیفته ی زشتی خویش است

زندان بود آمیزش آن کز ره عادت
در کشمکش صحبت بیگانه و خویش است

دانم که شفیق اند طبیبان همگی، لیک
مرهم که نه معشوق نهد دشمن ریش است

با کعبه روان انس نگیرد دل عرفی
دایم قدمی چند ازین قافله پیش است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.