۳۴۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۲

گر نوش وفا قحط شود، نیش کفاف است
امروز که مرهم نبود ریش کفاف است

گر سلطنت دنیی و دین جمع نکردیم
پیشانی شاه و دل درویش کفاف است

بی سلسله جنبان ستم چرخ بجستند
پیرانه ستم گر نکند خویش کفاف است

آن را که در گنج سعادت بگشایند
تشویش ستم های کم و بیش کفاف است

در منجله ی عشق سر انگشت فرو بر
گر شهد میسر نشود نیش کفاف است

عرفی به ره تجربه زین پس بنشینند
محنت زده را واقعه ی پیش کفاف است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.