۳۲۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۸

خوش می تپم به خون دل و به تیرم چنین زده است
باز این چه ناوک است که از عشق، از کمین زده است

مشکل که مرگ روی به میدان ما نهد
از بس که فتنه به یسار و یمین زده است

نیشی است زهر داده ی معشوق کاوکاو
مهری که عشق بر لب جان حزین زده است

ناقوس عشق می زنم و رقص می کنم
بوی کدام مغبچه بر مغز دین زده است

عرفی نماند هیچ به درویشی اش سری
از بس که باده با من خلوت نشین زده است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.