هوش مصنوعی: این شعر از عرفی شیرازی بیانگر نابودی و زوال مکان‌های مقدس مانند صومعه و آتشکده است. شاعر احساس می‌کند که نشاط و ذوق معنوی از بین رفته و حتی در این مکان‌ها نیز مخمور (مست از عشق الهی) باقی نمانده است. او از درد زندگی و ناامیدی سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که حتی نام‌های بزرگ نیز با گذشت زمان فراموش می‌شوند. در پایان، شاعر به عرفی خطاب می‌کند و می‌گوید که دیگر قاعده‌های گذشته (مانند داستان موسی و کوه طور) باقی نمانده‌اند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، موضوعاتی مانند ناامیدی و زوال نیاز به بلوغ فکری دارد تا به درستی درک شود.

غزل شمارهٔ ۹۹

هم صومعه را فیض به دستور نمانده است
هم گوشه ی آتشکده را نور نمانده است

بی نشأ ذوقی نبود خفته و بیدار
در صومعه و میکده مخمور نمانده است

بیمار تو کش زندگی از شدت درد است
امید هلاکش به دم صور نمانده است

باور نکنم گر چه اناالحق زده از عشق
صد راز دگر در دل زنجور نمانده است

نام تو، چه پست و چه بلندش، چه مراد است
بس شهره ی آفاق که مشهور نمانده است

عرفی ارنی گو شنوای است، نه موسی
دیر است که این قاعده در طور نمانده است
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.