هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از جدایی و هجران سخن می‌گوید و احساسات خود را در مواجهه با این وضعیت بیان می‌کند. او از کشیده شدن به سویی ناشناخته و ناپیدا سخن می‌گوید و احساس می‌کند که تحت تأثیر نیرویی مرموز قرار دارد. شاعر خود را همچون قطره‌ای از دریا یا ذره‌ای از خورشید می‌بیند که به سوی منبع خود بازمی‌گردد. این شعر پر از احساسات عمیق و تصاویر شاعرانه است.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تصاویر پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد تا بتواند به درستی درک شود.

غزل شمارهٔ ۱۶۶۷

من زِ وَصلَت چون به هِجْران می‌رَوَم
در بیابانِ مُغیلان می‌رَوَم

من به خود کِی رَفتَمی او می‌کَشَد
تا نَپِنْداری که خواهان می‌رَوَم

چَشمِ نَرگس خیره در من مانده است
کَزْ میانِ باغ و بُستان می‌رَوَم

عقل هم انگشتِ خود را می‌گَزَد
زان که جان این جاست و‌ بی‌جان می‌رَوَم

دستِ ناپیدا گَریبان می‌کَشَد
من پِیِ دست و گَریبان می‌رَوَم

این چُنین پیدا و پنهانْ دست کیست؟
تا که من پیدا و پنهان می‌رَوَم

این همان دست است کَاوَّل او مرا
جمع کرد و من پَریشان می‌رَوَم

در تماشایِ چُنین دستِ عَجَب
من شُدم از دست و حیران می‌رَوَم

من چو از دریایِ عُمّان قَطره‌ام
قَطره قَطره سویِ عُمّان می‌رَوَم

من چو از کانِ مَعانی یک جُوَم
هم چُنین جو جو بِدان کان می‌رَوَم

من چو از خورشیدِ کیوان ذَرّه ام
ذَرّه ذَرّه سویِ کیوان می‌رَوَم

این سُخَن پایان ندارد، لیکْ مَن
آمدم زان سَر، به پایان می‌رَوَم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۶۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.