هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و جدایی سخن می‌گوید. او به سمت باغ و گلشن می‌رود، اما معشوق همراه او نیست. شاعر در تاریکی روز به دنبال روشنایی می‌گردد و از جدایی و فراق رنج می‌برد. او با وجود سختی‌ها، مصمم و استوار به راه خود ادامه می‌دهد و به دنبال عشق و لذت باقی می‌رود. شاعر خود را مانند کوهی استوار و در عین حال ذره‌ای در حال حرکت به سمت نور توصیف می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. نوجوانان و بزرگسالان بهتر می‌توانند با احساسات و مفاهیم بیان شده در شعر ارتباط برقرار کنند.

غزل شمارهٔ ۱۶۶۸

من به سویِ باغ و گُلْشَن می‌رَوَم
تو‌ نمی‌آیی مَیا من می‌رَوَم

روزْ تاریک است‌ بی‌رویَش مرا
من برایِ شمعِ روشن می‌رَوَم

جان مرا هِشْته‌ست و پیشین می‌رَوَد
جان‌ همی‌گوید که‌ بی‌تَن می‌رَوَم

بویِ سیب آمد مرا از باغِ جان
مَست گشتم سیب خوردن می‌رَوَم

عیشِ باقی شُد مرا آن جا که من
از برایِ عیش کردن می‌رَوَم

من به هر بادی نگردم، زان که من
در رَهَش چون کوهِ آهن می‌رَوَم

من گَریبان را دَریدَم از فِراق
در پِیِ او هَمچو دامَن می‌رَوَم

آتشَم گرچه به صورت روغَنَم
وَنْدَر آتش هَمچو روغن می‌رَوَم

هَمچو کوهی می‌نِمایَم، لیکْ من
ذَرّه ذَرّه سویِ روزَن می‌رَوَم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۶۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.