۴۰۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۶۹

آتشی نو در وجود اَنْدَر زَدیم
در میانِ مَحْوِ نو اَنْدَر شُدیم

نیک و بَد اَنْدَر جهانِ هستی است
ما نه نیکیم ای برادر نی بَدیم

هر چه چَرخِ دُزد از ما بُرده بود
شب عَسَس رفتیم و از وِیْ بِسْتَدیم

ما یکی بودیم با صد ما و من
یک جُوی زان یک نَمانْد و ما صدیم

از خودی نارفته نَتْوان آمدن
از خودی رفتیم، وان گَهْ آمدیم

قَدِّ ما شُد پَست اَنْدَر قَدِّ عشق
قَدِّ ما چون پَست شُد، عالی قَدیم

پیشهٔ مَردی زِ حَق آموختیم
پَهْلَوانِ عشق و یارِ احمدیم

بیست و نُه حَرف است بر لوحِ وجود
حَرف‌ها شُستیم و اَنْدَر اَبْجَدیم

سَعْدِ شَمسُ الدّینِ تبریزی بِتافت
وَزْ قِرانِ سَعْدِ او ما اَسْعَدیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۶۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.