هوش مصنوعی: شاعر در این متن عاشقانه از عشق و دلدادگی خود به معشوق سخن می‌گوید. او خود را بنده و اسیر چشم و صورت معشوق می‌داند و بیان می‌کند که بدون فکر کردن به معشوق، از خود و جهان بیزار است. شاعر از شور و اشتیاق خود به معشوق می‌گوید و تأکید می‌کند که حتی یک ذره از این عشق را از دست نمی‌دهد. او خود را مانند شمعی می‌داند که در آتش عشق می‌سوزد و هرچه از او باقی می‌ماند، دود عشق است. شاعر همچنین از ساقی می‌خواهد که به او شراب بدهد تا از این جهان فانی رها شود و به جهان پنهان و معنوی دست یابد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۶۷۹

من اگر مَستم اگر هُشیارم
بَندهٔ چَشمِ خوشِ آن یارم

بی‌خیالِ رُخِ آن جان و جهان
از خود و جان و جهان بیزارم

بندهٔ صورتِ آنم که ازو
روز و شب در گُل و در گُلْزارم

این چُنین آینه‌‌یی می‌بینم
چَشم ازین آینه چون بَردارم؟

دَم فروبَسته‌‌‌ام و تَن زده‌ام
دَم مَدِه تا عَلَلا بر نارم

بُتِ من گفت مَنَم جانِ بُتان
گفتم این است بُتا اِقْرارم

گفت اگر در سَرِ تو شورِ من است
از تو من یک سَرِ مو نَگْذارم

مَنَم آن شمع که در آتشِ خود
هرچه پروانه بُوَد بِسْپارم

گفتَمَش هرچه بِسوزی تو زِ من
دودِ عشقِ تو بُوَد آثارم

راست کُن لافِ مرا با دیده
جُز چُنان راست نیاید کارم

من زِ پَرگار شُدم، وین عَجَب است
کَنْدرین دایره چون پَرگارم

ساقی آمد که حَریفانه بِدِه
گفتم اینک به گِرو دَستارم

غَلَطم سَر بِسِتان لیک دَمی
مَدَدَم دِهْ، قَدَری هُشیارم

آن جهانِ پِنِهان را بِنِما
کین جهان را به عَدَم اِنْگارم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۷۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.