هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق بیپایان و جذابیت معشوق سخن میگوید. او از زیباییها و شگفتیهای جهان صحبت میکند اما تأکید میکند که هیچچیز به پای معشوق نمیرسد. شاعر از عشق به عنوان نیرویی الهی و بینهایت یاد میکند و خود را در برابر این عشق ناتوان و نیازمند میبیند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۱۶۹۰
اَنْدَر دو کَوْن جانا بیتو طَرَب ندیدم
دیدم بَسی عَجایِب چون تو عَجَب ندیدم
گفتند سوزِ آتش باشد نَصیبِ کافِر
مَحْروم زِ آتشِ تو جُز بولَهَب ندیدم
من بر دَریچهٔ دل بس گوشِ جان نَهادم
چندان سُخَن شنیدم اما دو لب ندیدم
بر بنده ناگهانی کردی نِثارْ رَحْمَت
جُز لُطفِ بیحَدِ تو آن را سَبَب ندیدم
ای ساقیِ گُزیده مانندت ای دو دیده
اَنْدَر عَجَم نَیامَد وَنْدَر عَرَب ندیدم
زان باده که عَصیرَشْ اَنْدَر چُرُش نَیامَد
وان شیشه که نَظیرشْ اَنْدَر حَلَب ندیدم
چندان بِریز باده کَزْ خود شَوَم پیاده
کَنْدر خودیّ و هستی غیرِ تَعَب ندیدم
ای شَمس و ای قَمَر تو ای شَهْد و ای شِکَر تو
ای مادر و پدر تو جُز تو نَسَب ندیدم
ای عشقِ بیتَناهی وِیْ مَظْهَرِ الهی
هم پُشت و هم پناهی کُفْوَت لَقَب ندیدم
پولادپارههاییم آهن رُباست عشقَت
اصلِ همه طَلَب تو در تو طَلَب ندیدم
خامُش کُن ای برادر فَضْل و اَدَب رَها کُن
تا تو اَدَب بِخواندی در تو اَدَب ندیدم
ای شَمسِ حَقِّ تبریز ای اصلِ اصلِ جانها
بیبَصرهٔ وجودت من یک رُطَب ندیدم
دیدم بَسی عَجایِب چون تو عَجَب ندیدم
گفتند سوزِ آتش باشد نَصیبِ کافِر
مَحْروم زِ آتشِ تو جُز بولَهَب ندیدم
من بر دَریچهٔ دل بس گوشِ جان نَهادم
چندان سُخَن شنیدم اما دو لب ندیدم
بر بنده ناگهانی کردی نِثارْ رَحْمَت
جُز لُطفِ بیحَدِ تو آن را سَبَب ندیدم
ای ساقیِ گُزیده مانندت ای دو دیده
اَنْدَر عَجَم نَیامَد وَنْدَر عَرَب ندیدم
زان باده که عَصیرَشْ اَنْدَر چُرُش نَیامَد
وان شیشه که نَظیرشْ اَنْدَر حَلَب ندیدم
چندان بِریز باده کَزْ خود شَوَم پیاده
کَنْدر خودیّ و هستی غیرِ تَعَب ندیدم
ای شَمس و ای قَمَر تو ای شَهْد و ای شِکَر تو
ای مادر و پدر تو جُز تو نَسَب ندیدم
ای عشقِ بیتَناهی وِیْ مَظْهَرِ الهی
هم پُشت و هم پناهی کُفْوَت لَقَب ندیدم
پولادپارههاییم آهن رُباست عشقَت
اصلِ همه طَلَب تو در تو طَلَب ندیدم
خامُش کُن ای برادر فَضْل و اَدَب رَها کُن
تا تو اَدَب بِخواندی در تو اَدَب ندیدم
ای شَمسِ حَقِّ تبریز ای اصلِ اصلِ جانها
بیبَصرهٔ وجودت من یک رُطَب ندیدم
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۸۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.