هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که از درد فراق، عشق نافرجام و حسرت وصال سخن می‌گوید. شاعر از دل‌شدگی، مرگ عشق و ناتوانی در برابر گرداب‌های عشق می‌نالد و به امید روز وصال و رهایی از حسرت دل بسته است. همچنین، اشاره‌ای به ناتوانی در حل مشکلات و انتظار برای معجزه دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند مرگ عشق، حسرت و ناامیدی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۱۶۵

ذوق در خاک تپیدن اگر از دل برود
تا ابد کشته ی زار از پی قاتل برود

به وداعی که مرا می بری ای دل بگذار
که بمیرم من و جان از پی محمل برود

بحر عشق است و به هر گام هزاران گرداب
این نه بحریست کزو کشته به ساحل برود

گر بمیرم بنما چهره به من روز وصال
حسرت روی تو حیف است که از دل برود

چاره ی کار به تدبیر نیامد، هیهات
کو رسولی که بر جادوی بابل برود

آید انگشت گزان روز جزا در محشر
آن که ابله به جهان آید و عاقل برود

تا به زانو به گل از گریه فرو شد عرفی
ور چنین گریه کند تا مژه در گل برود
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.