هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق الهی، جذبههای روحانی و ارتباط با ذات باری تعالی سخن میگوید. شاعر از ذرات نور، پروانهوار گرد شمع گشتن و رهایی از دامهای دنیوی صحبت میکند. او عشق را در خلوت میجوید و از لطف بینشان خداوند سخن میگوید. همچنین، شاعر به نقش خود در هدایت یا گمراهی دیگران اشاره میکند و از درد و رنج به عنوان نشانهای از لطف الهی یاد میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد و رنج، هدایت و گمراهی، و ارتباط با ذات الهی ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
غزل شمارهٔ ۱۶۹۹
دل را زِ من بِپوشی یعنی که من ندانم
خَط را کُنی مُسَلْسَل یعنی که من نخوانم
بر تَختهٔ خیالَت آن را نه من نِبِشتم؟
چون سِرِّ دل ندانم کَنْدر میانِ جانم؟
از آفتابْ بیشَم ذَرّاتِ روح پیشَم
رَقصان و ذِکْرگویان سویِ گُهَرفَشانم
گَر نورْ خود نبودی ذَرّات کِی نِمودی؟
ای ذَرّه چون گُریزی از جَذبهٔ عِیانم؟
پَروانه وارْ عالَمْ پَرّان به گِردِ شمعَم
فَرّیش میفرستم پَرّیش میسِتانم
در خَلْوَت است عشقی زین شَرحِ شَرْحه شَرْحه
گَر شَرحِ عشقْ خواهی پیش وِیْات نِشانم
وَرْ زان که در گُمانی نَقْشِ گُمان زِ من دان
زان نَقْشْ مُنْکِران را در قَعرْ میکَشانم
وَرْ زان که در یَقینی دامِ یَقینْ زِ من بین
زان دامْ مُقْبِلان را از کُفر میرَهانم
وَرْ دَرد و رنج داری در من نَظَر کُن از وِیْ
کان تیرِ رنجْ نَجْهَد اِلّا که از کَمانم
وَرْ رنج گشت راحَت در من نِگَر همان دَم
می بین که آن نشانهست از لُطفِ بینِشانم
هر جا که این جَمال است داد و سِتَد حَلال است
وان جا که ذوالْجَلال است من دَم زدن نَتانم
خَط را کُنی مُسَلْسَل یعنی که من نخوانم
بر تَختهٔ خیالَت آن را نه من نِبِشتم؟
چون سِرِّ دل ندانم کَنْدر میانِ جانم؟
از آفتابْ بیشَم ذَرّاتِ روح پیشَم
رَقصان و ذِکْرگویان سویِ گُهَرفَشانم
گَر نورْ خود نبودی ذَرّات کِی نِمودی؟
ای ذَرّه چون گُریزی از جَذبهٔ عِیانم؟
پَروانه وارْ عالَمْ پَرّان به گِردِ شمعَم
فَرّیش میفرستم پَرّیش میسِتانم
در خَلْوَت است عشقی زین شَرحِ شَرْحه شَرْحه
گَر شَرحِ عشقْ خواهی پیش وِیْات نِشانم
وَرْ زان که در گُمانی نَقْشِ گُمان زِ من دان
زان نَقْشْ مُنْکِران را در قَعرْ میکَشانم
وَرْ زان که در یَقینی دامِ یَقینْ زِ من بین
زان دامْ مُقْبِلان را از کُفر میرَهانم
وَرْ دَرد و رنج داری در من نَظَر کُن از وِیْ
کان تیرِ رنجْ نَجْهَد اِلّا که از کَمانم
وَرْ رنج گشت راحَت در من نِگَر همان دَم
می بین که آن نشانهست از لُطفِ بینِشانم
هر جا که این جَمال است داد و سِتَد حَلال است
وان جا که ذوالْجَلال است من دَم زدن نَتانم
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.