۳۲۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۷

کو فنا تا زخم ها شمشیر بر مرهم نهند
بیخودی و هوشمندی سربه پای هم نهند

عمر فرصت کوته است و دست یغمایی دراز
تنگ چشمان را بگو تا برگ عشرت کم نهند

گرفشانم دُرد دَردی بر دل آسودگان
تهمت بیداری صد شور از ماتم نهند

اشک ریزان ترا نازم که از لخت جگر
یک چمن گل در کنار قطره ی شبنم نهند

رحمتش درفعل داروخانه را خندان کند
زخم ها را تا به چاک جامه ها مرهم نهند

اهل دل عرفی اگر یابند فرمان طرب
قصر شادی را بنا هم در زمین غم نهند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.