هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از دل سرگردان و اندیشههای پراکنده خود میگوید که همواره درگیر سفر و جستجو بوده است. او از فقر و آرزوی ثروت، عشق و اشکهای جگرسوز، و ناامیدی از یافتن گلهای زندگی در میان خارهای اندیشه سخن میگوید. همچنین، به بیهنری و بیبصیرتی در زندگی خود اشاره میکند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر، همراه با اشارات به فقر و دشواریهای زندگی، برای درک و ارتباط بهتر نیازمند بلوغ فکری و تجربهی بیشتر است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند عشق و جستجوی معنوی ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
غزل شمارهٔ ۲۰۸
تا بود سراسیمه دلم در به دری بود
اندیشهٔ دل جامگی و دل سفری بود
هرگاه که اندیشه عنان در کف من داشت
کارم همه در کاسهٔ صاحب نظری بود
با آن که نمی داد امان سیلی فقرم
دایم سر من درهوس تاجوری بود
هرگاه که مژگان مرا شوق تو برداشت
گر قطره و گر دجله سرشکم جگری بود
در بستهٔ اندیشه به جز خار ندیدم
گل ها همه در خوابگه بی خبری بود
نگسسته زهم جذبهٔ توفیق و گرنه
شبگیر طلب بر اثر بی بصری بود
جمعیت عرفی همه دانست که عمری
سوداگر بازارچهٔ بی هنری بود
اندیشهٔ دل جامگی و دل سفری بود
هرگاه که اندیشه عنان در کف من داشت
کارم همه در کاسهٔ صاحب نظری بود
با آن که نمی داد امان سیلی فقرم
دایم سر من درهوس تاجوری بود
هرگاه که مژگان مرا شوق تو برداشت
گر قطره و گر دجله سرشکم جگری بود
در بستهٔ اندیشه به جز خار ندیدم
گل ها همه در خوابگه بی خبری بود
نگسسته زهم جذبهٔ توفیق و گرنه
شبگیر طلب بر اثر بی بصری بود
جمعیت عرفی همه دانست که عمری
سوداگر بازارچهٔ بی هنری بود
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.