۳۱۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۷

آنان که غمت مایهٔ افسانه نسازند
با همدمی محرم و بیگانه نسازند

افسانه مخوانید که مستان خرد سوز
با مصلحت مردم فرزانه نسازند

زنار نمودم به همه صومعه داران
تا دام رهم سبحهٔ صد دانه نسازند

تا حشر سراسیمه به هرکوچه درآید
گر خاک مرا خشت حرم خانه نسازند

آتش به دو عالم زده از ناز و مرا غم
کز حسن تو بازیچه به افسانه نسازند

این سیل که بینم نمی از طبع تو عرفی
ظلمست که از خاک تو پیمانه نسازند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.