۳۰۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۱

کرشمه دست در آغوش نوشخند تو باد
غبار فتنه سراسیمهٔ سمند تو باد

دمی که آتش حسن تو شعله خیز شود
هزار مردمک دیده ام سپند توباد

سری که حلقهٔ فتراک دست می افتد
مروت است که گویند اسیر بند تو باد

به مدعی چه دعاهای بد نکردم، لیک
دلم نداد که گویند اسیر بند تو باد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.