هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که از درد فراق و عشق ناکام سخن می‌گوید. شاعر از غم و اندوه خود می‌گوید و اینکه هیچ چیز نمی‌تواند آرامش را به او بازگرداند. همچنین، اشاره‌ای به غیرت و ظلم دارد و از دشمنان و بیدادشان شکایت می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات به درد و رنج نیاز به بلوغ ذهنی دارد.

غزل شمارهٔ ۲۴۴

از دیده ام کدام نفس خون نمی رود
سیل هزار زهر به جیحون نمی رود

غیرت برم به شادی عالم که هییچ گاه
از خلوت وصال تو بیرون نمی رود

تمکین عشق بین که به این جذبهٔ طلب
صد گام رفت محمل و مجنون نمی رود

معراج غیرت است، سر کوهکن، ولی
باور مکن که ظلم به گلگون نمی رود

معمورهٔ دلی اگرت هست، بازگوی
کاین جا سخن به ملک فریدون نمی رود

خیزد به کوی عشق ز دیوار و در فغان
کای وای دیده ای کزو خون نمی رود

در سینهٔ من است که آغشته با الم
آهی که از غم تو به گردون نمی رود

عرفی تو خود مرنج ، که بیداد دشمنان
زین پیش می شد از دلت، اکنون نمی رود
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.