هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق و وابستگی عمیق خود به معشوق سخن میگوید. او از احساسات خود نسبت به معشوق، از جمله عشق، شوق، و حتی رنجهایی که در این راه متحمل شده، صحبت میکند. شاعر خود را در سایهی کرم و لطف معشوق میبیند و از این که وجودش وابسته به معشوق است، ابراز خوشحالی میکند. او همچنین از ناتوانی خود در برابر جفاهای معشوق و پذیرش آنها سخن میگوید.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم و اصطلاحات بهکار رفته در متن ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده و نامفهوم باشد.
غزل شمارهٔ ۱۷۰۸
ای گوشِ من گرفته، تویی چَشمِ روشَنَم
باغَم چه میبَری؟ چو تویی باغ و گُلْشَنَم
عُمریست کَزْ عَطایِ تو من طَبْل میخورم
در سایهٔ لِوایِ کَرَم، طَبْل میزَنم
میمالَم این دو چَشم که خواب است یا خیال
باور نمیکُنم عَجَب ای دوست کین مَنَم
آری، مَنَم، وَلیکْ بُرون رفته از مَنی
چون ماهِ نو زِ بَدْرِ تو باریک میتَنَم
در تاجِ خُسروان به حِقارَت نَظَر کُنم
تا شوقِ روی توست مَها طوقِ گَردنَم
با ماهیانْ زِ بَحْرِ تو من نُزلْ میخورم
با خاکیانْ زِ رَشکِ تو چون آب و روغَنَم
گر چه زِ بَحْر صَنْعَتِ من آب خوردنیست
چون ماهیاَم، نَبیند کَس آب خوردنَم
گَر ناخَنِ جَفا بِخَراشَد رَگِ مرا
من خوش صدا چو چَنگْ زِ آسیبِ ناخَنَم
خود پِی بِبُردهیی تو که رَگ دار نیستم
گَر میجَهَد رَگی، بِنِما تاش بَرکَنم
گفتی چه کار داری؟ بَر نیست کار نیست
گَر نیست نیستم، زِ چه شُد نیست مَسْکَنم؟
نَفْخِ قیامَتی تو و من شَخصِ مُردهام
تا جانِ نوبهاری و من سَرو و سوسَنَم
من نیمکاره گفتم، باقیش تو بگو
تو عقلِ عقلِ عقلی و من سَخت کودَنَم
من صورتی کَشیدم، جانْ بَخشی آنِ توست
تو جانِ جانِ جانی و من قالَبِ تَنَم
باغَم چه میبَری؟ چو تویی باغ و گُلْشَنَم
عُمریست کَزْ عَطایِ تو من طَبْل میخورم
در سایهٔ لِوایِ کَرَم، طَبْل میزَنم
میمالَم این دو چَشم که خواب است یا خیال
باور نمیکُنم عَجَب ای دوست کین مَنَم
آری، مَنَم، وَلیکْ بُرون رفته از مَنی
چون ماهِ نو زِ بَدْرِ تو باریک میتَنَم
در تاجِ خُسروان به حِقارَت نَظَر کُنم
تا شوقِ روی توست مَها طوقِ گَردنَم
با ماهیانْ زِ بَحْرِ تو من نُزلْ میخورم
با خاکیانْ زِ رَشکِ تو چون آب و روغَنَم
گر چه زِ بَحْر صَنْعَتِ من آب خوردنیست
چون ماهیاَم، نَبیند کَس آب خوردنَم
گَر ناخَنِ جَفا بِخَراشَد رَگِ مرا
من خوش صدا چو چَنگْ زِ آسیبِ ناخَنَم
خود پِی بِبُردهیی تو که رَگ دار نیستم
گَر میجَهَد رَگی، بِنِما تاش بَرکَنم
گفتی چه کار داری؟ بَر نیست کار نیست
گَر نیست نیستم، زِ چه شُد نیست مَسْکَنم؟
نَفْخِ قیامَتی تو و من شَخصِ مُردهام
تا جانِ نوبهاری و من سَرو و سوسَنَم
من نیمکاره گفتم، باقیش تو بگو
تو عقلِ عقلِ عقلی و من سَخت کودَنَم
من صورتی کَشیدم، جانْ بَخشی آنِ توست
تو جانِ جانِ جانی و من قالَبِ تَنَم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.