۳۳۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۰۹

ما قَحْطیانِ تشنه و بسیارخواره­ایم
بیچاره نیستیم، که دَرمان و چاره­‌ایم

در بَزمْ چون عُقار و گَهِ رَزمْ ذوالْفَقار
در شُکر هَمچو چَشمه و در صَبرْ خاره‌ایم

ما پادشاهِ رَشوت باره نبوده‌ایم
بَلْ پاره دوزِ خِرقهٔ دل‌هایِ پاره‌ایم

از ما مَپوش راز، که در سینهٔ توایم
وَزْ ما مَدُزد دل، که نه ما دل فَشاره‌ایم

ما آبِ قُلْزُمیم، نَهان گشته زیرِ کاه
یا آفتابِ تَن زده اَنْدَر سِتاره‌ایم

ما را بِبین تو مَست چُنین بر کِنارِ بام
داند کِنارِ بام که ما‌ بی‌کِناره‌ایم

مَهتاب را چه تَرس بُوَد از کِنارِ بام
پس ما چه غَم خوریم، که بر مَهْ سَواره‌ایم

گَر تیردوز گشت جِگَرهایِ ما زِ عشق
بی‌زَحْمَتِ جِگَر تو بِبین خون چَکاره‌ایم

قَصّابِ دِهْ اگر چه که ما را بِکُشت زار
هم می­چَریم در دِهْ و هم بَر قِناره‌ایم

ما مُهره­ایم و هم جِهَتِ مُهره حُقِّه­ایم
هنگامه گیرِدل شُده و هم نَظاره­ایم

خاموش باش اگر چه به بُشرایِ احمدی
هَمچون مسیحِ ناطِقْ طِفْلِ گواره­ایم

در عشقِ شَمس، مَفْخَرِ تبریز، روز و شب
برچَرخْ دیوکُش، چو شِهاب و شَراره­ایم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۰۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.