هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از جایگاه و ویژگیهای خود و همراهانش سخن میگوید. آنها خود را تشنه و پراشتها، اما بینیاز از درمان و چاره میدانند. در بزم مانند شراب و در جنگ مانند شمشیر تیز هستند. در شکرگزاری مانند چشمه و در صبر مانند سنگ سختند. آنها خود را پادشاهان رشوهگیر نمیدانند، بلکه دوزندگان دلهای شکستهاند. شاعر تأکید میکند که آنها رازداران خوبی هستند و از آنها نباید دل دزدید. آنها خود را مانند آب دریا زیر کاه یا مانند خورشید در میان ستارگان پنهان میدانند. در نهایت، شاعر از عشق به شمس تبریزی سخن میگوید و خود را مانند شهاب و شعلههای آتش بر فراز چرخ دیوکش میداند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۱۷۰۹
ما قَحْطیانِ تشنه و بسیارخوارهایم
بیچاره نیستیم، که دَرمان و چارهایم
در بَزمْ چون عُقار و گَهِ رَزمْ ذوالْفَقار
در شُکر هَمچو چَشمه و در صَبرْ خارهایم
ما پادشاهِ رَشوت باره نبودهایم
بَلْ پاره دوزِ خِرقهٔ دلهایِ پارهایم
از ما مَپوش راز، که در سینهٔ توایم
وَزْ ما مَدُزد دل، که نه ما دل فَشارهایم
ما آبِ قُلْزُمیم، نَهان گشته زیرِ کاه
یا آفتابِ تَن زده اَنْدَر سِتارهایم
ما را بِبین تو مَست چُنین بر کِنارِ بام
داند کِنارِ بام که ما بیکِنارهایم
مَهتاب را چه تَرس بُوَد از کِنارِ بام
پس ما چه غَم خوریم، که بر مَهْ سَوارهایم
گَر تیردوز گشت جِگَرهایِ ما زِ عشق
بیزَحْمَتِ جِگَر تو بِبین خون چَکارهایم
قَصّابِ دِهْ اگر چه که ما را بِکُشت زار
هم میچَریم در دِهْ و هم بَر قِنارهایم
ما مُهرهایم و هم جِهَتِ مُهره حُقِّهایم
هنگامه گیرِدل شُده و هم نَظارهایم
خاموش باش اگر چه به بُشرایِ احمدی
هَمچون مسیحِ ناطِقْ طِفْلِ گوارهایم
در عشقِ شَمس، مَفْخَرِ تبریز، روز و شب
برچَرخْ دیوکُش، چو شِهاب و شَرارهایم
بیچاره نیستیم، که دَرمان و چارهایم
در بَزمْ چون عُقار و گَهِ رَزمْ ذوالْفَقار
در شُکر هَمچو چَشمه و در صَبرْ خارهایم
ما پادشاهِ رَشوت باره نبودهایم
بَلْ پاره دوزِ خِرقهٔ دلهایِ پارهایم
از ما مَپوش راز، که در سینهٔ توایم
وَزْ ما مَدُزد دل، که نه ما دل فَشارهایم
ما آبِ قُلْزُمیم، نَهان گشته زیرِ کاه
یا آفتابِ تَن زده اَنْدَر سِتارهایم
ما را بِبین تو مَست چُنین بر کِنارِ بام
داند کِنارِ بام که ما بیکِنارهایم
مَهتاب را چه تَرس بُوَد از کِنارِ بام
پس ما چه غَم خوریم، که بر مَهْ سَوارهایم
گَر تیردوز گشت جِگَرهایِ ما زِ عشق
بیزَحْمَتِ جِگَر تو بِبین خون چَکارهایم
قَصّابِ دِهْ اگر چه که ما را بِکُشت زار
هم میچَریم در دِهْ و هم بَر قِنارهایم
ما مُهرهایم و هم جِهَتِ مُهره حُقِّهایم
هنگامه گیرِدل شُده و هم نَظارهایم
خاموش باش اگر چه به بُشرایِ احمدی
هَمچون مسیحِ ناطِقْ طِفْلِ گوارهایم
در عشقِ شَمس، مَفْخَرِ تبریز، روز و شب
برچَرخْ دیوکُش، چو شِهاب و شَرارهایم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۰۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.