۳۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۵

دوش از پیش نظر، چون غمش از دل برود
چه کنم آه، که یک دم ز مقابل برود

تا ابد ناوک کاری خورم و جان ندهم
دشمنی گر نکند بخت، که قاتل برود

چون رود غمزهٔ او تیغ زنان، از دنبال
نیم بسمل عجبی نیست که بسمل برود

به وداع که مرا می بری ای دل، بگذار
گر بمیرم من و جان از پی محمل برود

ننگ آن صید زبونم، که چو در صیدگهی
به غلط کشته شود، ننگ به قاتل برود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.