هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که از عشق و سفر روحانی سخن میگوید. شاعر از گذر از دنیای مادی و حرکت به سوی عالم معنوی و عشق الهی صحبت میکند. او از رهایی از دردها و غمهای دنیوی و رسیدن به آرامش و سعادت در جوار معشوق حقیقی سخن میگوید. همچنین، شاعر از اهمیت عشق به عنوان راهنمای این سفر معنوی یاد میکند و بر لزوم تسلیم شدن در برابر اراده الهی تأکید میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد. بنابراین، این متن برای نوجوانان و بزرگسالانی مناسب است که توانایی درک مفاهیم انتزاعی و معنوی را دارند.
غزل شمارهٔ ۱۷۱۳
خیزید عاشقان که سویِ آسْمان رَویم
دیدیم این جهان را، تا آن جهان رَویم
نی نی که این دو باغ اگر چه خوش است و خوب
زین هر دو بُگْذریم و بدان باغبان رَویم
سَجده کُنان رَویم سویِ بَحرْ هَمچو سَیل
بر رویِ بَحْر زان پَس ما کَف زَنان رَویم
زین کویِ تَعْزیَت به عروسی سَفَر کنیم
زین رویِ زَعفَران به رُخِ اَرغَوان رَویم
از بیمِ اوفتادنْ لَرزان چو بَرگ و شاخ
دلها هَمیطَپَند، به دارُالْاَمان رَویم
از دَرد چاره نیست چو اَنْدَر غریبیایم
وَزْ گَرد چاره نیست چو در خاکْدان رَویم
چون طوطیانِ سَبز به پَّر و به بالِ نَغْز
شِکَّرسِتان شویم و به شِکَّرسِتان رَویم
این نَقْشها نشانهٔ نَقّاشِ بینشان
پنهان زِ چَشمِ بَد هَله تا بینشان رَویم
راهی پُر از بَلاست، ولی عشقْ پیشواست
تَعلیمِمان دَهَد که دَرو بر چهسان رَویم
هر چند سایهٔ کَرَمِ شاهْ حافِظ است
در رَهْ همان بِهْ است که با کارَوان رَویم
ماییم هَمچو بارانْ بر بامِ پُرشِکاف
بِجْهیم از شِکاف و بدان ناودان رَویم
هَمچون کَمانْ کَژیم که زِهْ در گِلویِ ماست
چون راست آمدیم، چو تیر از کَمان رَویم
در خانه ماندهایم چو موشان زِگُربگان
گَر شیرزادهایم، بدان اَرْسِلان رَویم
جانْ آیِنِه کنیم به سودایِ یوسُفی
پیشِ جَمالِ یوسُف، با ارمغان رَویم
خامُش کنیم تا که سُخَن بَخش گوید این
او آنچنان که گوید، ما آنچُنان رَویم
دیدیم این جهان را، تا آن جهان رَویم
نی نی که این دو باغ اگر چه خوش است و خوب
زین هر دو بُگْذریم و بدان باغبان رَویم
سَجده کُنان رَویم سویِ بَحرْ هَمچو سَیل
بر رویِ بَحْر زان پَس ما کَف زَنان رَویم
زین کویِ تَعْزیَت به عروسی سَفَر کنیم
زین رویِ زَعفَران به رُخِ اَرغَوان رَویم
از بیمِ اوفتادنْ لَرزان چو بَرگ و شاخ
دلها هَمیطَپَند، به دارُالْاَمان رَویم
از دَرد چاره نیست چو اَنْدَر غریبیایم
وَزْ گَرد چاره نیست چو در خاکْدان رَویم
چون طوطیانِ سَبز به پَّر و به بالِ نَغْز
شِکَّرسِتان شویم و به شِکَّرسِتان رَویم
این نَقْشها نشانهٔ نَقّاشِ بینشان
پنهان زِ چَشمِ بَد هَله تا بینشان رَویم
راهی پُر از بَلاست، ولی عشقْ پیشواست
تَعلیمِمان دَهَد که دَرو بر چهسان رَویم
هر چند سایهٔ کَرَمِ شاهْ حافِظ است
در رَهْ همان بِهْ است که با کارَوان رَویم
ماییم هَمچو بارانْ بر بامِ پُرشِکاف
بِجْهیم از شِکاف و بدان ناودان رَویم
هَمچون کَمانْ کَژیم که زِهْ در گِلویِ ماست
چون راست آمدیم، چو تیر از کَمان رَویم
در خانه ماندهایم چو موشان زِگُربگان
گَر شیرزادهایم، بدان اَرْسِلان رَویم
جانْ آیِنِه کنیم به سودایِ یوسُفی
پیشِ جَمالِ یوسُف، با ارمغان رَویم
خامُش کنیم تا که سُخَن بَخش گوید این
او آنچنان که گوید، ما آنچُنان رَویم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.